فرزند صالح هم گلی است از گلهای بهشت. پس بیجهت نیست که دعای حضرت زکریا برای داشتن فرزند صالح در قرآن کریم میآید:
«هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعا»
چون زکریا است امت مریم دید عرض کرد پروردگارا مرا به لطف خویش فرزندانی پاک سرشت عطا فرما که همانا توئی مستجابکننده دعا.
و این خط تفریق میان حق و باطل از همان ابتدای خلقت کشیده میشود.
و مفهوم «بعضکم لبعض عدو» تعبیر عینی مییابد.
خطی که در یک طرف آن قابیلیان، قوم نافرمان نوح، نمرودیان، فرعونیان و قریش در جرگه کافران قرار میگیرند و در یک طرف دیگر آن هابیلیان، توحیان، ابراهیمیان، موسویان، عیسویان و محمدیان بندگی میکنند. خطی که در یک طرف آن اسلام ناب محمدی(ص) است و در یک طرف دیگر آن حتی میتواند اسلام آمریکایی باشد.
خطی که در یک طرف آن علی(ع) و در طرف دیگر آن معاویه. در یک طرف حسن(ع) و در طرف دیگر معاویه. در یک طرف حسین و در طرف دیگر یزید و این خط از زمانی که حسین(ع) احیا گر دین جدش میشود دیگر به عنوان خط سرخ آل محمد(ص) مطرح میشود و نشانههای جوشنده کوثر دین خدا در سراسر حیات بشر پدیدار میگردد.
حسین(ع) همه چیز را برملا کرد و چراغ هدایت و کشتی نجات شد تا دیگر گمراهی نماند.
حسین(ع) هست چون رفته است و اگر نمیرفت نبود.
پس سعی میان صفا و مروه همان جا که هاجر به دنبال سراب بود تا خداوند آب را رساند مکان بسیار مناسبی است تا انسان دریابد که
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
و این سعی دیگر برای سراب و آب نیست بلکه سعی برای یافتن عصاره و خمیرمایه حیات است. حیاتی که با مرگ به تولدی دوباره میانجامد و قدرت والای اختیار از انسان گرفته میشود.
سعی بین صفا و مروه، سعی بین اتصال آدمیت و حوائیت است تا همه انسانهایی که نقطه آغاز حیاتشان بستن نطفه در رحم حوا و از صلب آدم است دریابند که همه یکپارچهاند و هیچ فرقی بین سیاه و سفید و عرب و عجم نیست. دریابند که راه سعادت در دوری از شیطان و پذیرش «انما المومنین اخوه» است. پس باید «اشدا علی الکفار و رحما بینهم» را سرلوحه تفکرات همسرو قرار داد و یکپارچگی را به ارمغان آورد و زندگی را به نیکی گذراند تا زندگی نیک و جاوید را به دست آورد.
سعی بین صفا و مروه سعی بین رحمیت و رحمانیت است و اگر رحیمیت و رحمانیت در ما احیا شود، صفات ثبوتیه رب العالمین در ما تجلی مییابد و برای همیشه گره از مشکل «بعضکم لبعض عدو» از میان مسلمین برداشته میشود.
سعی بین صفا و مروه سعی فهم همه حقایق است.
سعی بین صفا و مروه که پایان یافت تقصیر میکنیم. تکهای از ناخن و قسمتی از موی سر را کوتاه میکنیم و برای آنها که حلق کردهاند، دیگر جایی برای کوتاه کردن قسمتی از موی سر باقی نمیماند.
تقصیر نشانهای میشود برای پایان صحیح اعمال قبل. یعنی صحت طواف حج تمتع و سعی صفا و مروه و آغازی میشود برای طوافی دیگر. طوافی که زوج را به یکدیگر حلال میکند. طوافی که نام نساء بر آن نهادهاند. با همان ترکیب طواف گذشته و این بار با نیت طواف نساء. این طواف میتواند بلافاصله پس از سعی صفا و مروه صورت پذیرد.
دیگر ساعات پایانی شب بود و چیزی تا آغاز روز بعد باقی نمانده بود. خیلی خسته شده بودیم و با مادرم وارد حیاط اصلی مسجدالحرام شدیم. همان جا که خانه کعبه در آن واقع است. نورهای متنوع پروژکتورها فضا لا کاملا روشن کرده بود. مصرف زیاد انرژی برق برای روشن کردن آن فضا که مملو از جمعیت بود، امری اجتنابناپذیر به نظر میرسید. یکی از دوستان مطلع میگفت رشد کیفی و کمی محوطه مسجدالحرام و رفع مشکلات راه حاجیان که هر ساله گریبانگیر آن بودهاند، مدیون و مرهون انقلاب اسلامی ایران است.
وقتی امام خمینی(ره) ارائه طریق فرمودند که مسجد الحرام و حرمین شریفین متعلق به همه مسلمین است و باید با نظارت همه آنها اداره شود، آل سعود به هراس افتاده و با کمک آمریکاییها و مهندسان خارجی به بازسازی حرمین شریفین و خیابانها و تونلها و جادهها همت گماردند.
این هم از برکات انقلاب اسلامی ایران! اما کاش این برکات بیش از این بود و سعودیها را بر آن میداشت تا خود مهندس تربیت کنند و حداقل با نظر و توجه مهندسان خودشان این بازسازیها را صورت دهند تا شاید جای افتخار و مباهاتی بیابند.
نفتفروشیها و درآمد ناشی از سفرهای متعدد زائران به عربستان سعودی، آنقدر عربها را تنبل بار آورده که ترجیح میدهند از بیگانگان بخرند و کار را به بیگانگان بسپارند.
چرا نباید این بستر برای خود آن کشور یا دیگر کشورهای اسلامی فرهام شود؟! مگر ما در قاعده «نفی سبیل» نداریم که: «و لا یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا»
نفت را که به قیمت هیچ میفروشیم و درآمد حاصل از آن را هم که چند برابر خدمتشان به آنها باز میگردانیم! پس دیگر چه جایی برای افتخار و مباهات باقی میماند.
اینجاست که درمییابیم، وحدت بین مسلمین جهان تا چه میزان میتواند در راهگشایی موفقیتهای آنان مؤثر باشد و میآموزیم که چرا باید اختلافها را کنار گذاشت و به صورت بنیادین به تقویت پایههای اسلام همت گماشت.
اما مگر بازیهای پس پرده میگذارد؟ صدامی باید باشد تا به همه همسایگان جنگ و دندان نشان بدهد و کشورهای ضعیفی هم در اطراف باشند تا نتوانند از کیان خود محافظت نمایند و فقط و فقط شمشیر را برای جنگ و دندان نشان دادن بیخودی روی پرچمشان بیاورند و بدینوسیله ناوهای جنگی آمریکا امکان حضور در خلیج فارس را بیابند و پایگاههای نظامی آمریکا و متحدانش در کشورهای اسلامی احداث شوند.
عجیب است، گویا آیات انفرادی قرآن تنها در وجود حضرات معنی میشود و آیات اجتماعی قرآن برای جنگ بدر و احد و خندق است؟!
این امر است که وارونگی در دین اسلام را تداعی میکند.
و دیگر شهادت ثمره نامنتهای جهاد تعریف نمیشود و حیات دنیا آنقدر گوارا جلوه میکند که بندگان خدا صلاح میدانند تا بیشتر زنده بمانند و طاعت پروردگار را به جای آورند، قرآن بخوانند و سپاسگذار رب العالمین باشند و اگر تعدی و تجاوزی هم بود، به سادی از آن بگذرند و موضوع را با دادن باج و خراج حل کنند.
گویا اینان از زبان رسول خدا(ص) نشیندهاند که: «رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است».
گویا اینان به آن تفرق کاذب که اسلام را یک دین غیرسیاسی و صرفا عبادی تعریف میکند، راضیاند.
عجیب است که حساسیت یاران علی(ع) در جمل، نهروان و صفین در خصوص احکامی نظیر غسل به حدی بوده است که حتما باید با نیات کاملا بیریا و خالص غسل کنند ولی این حساسیت در جلب رهنمودهای روشنگرانه امام عصر خود آنچنان تنزل مییابد که از قافله وا میمانند و حتی وارونه عمل میکنند!
در زمان علی(ع) حق از باطل تمیز داده نمیشود یا اگر هم برای گروهی تمیز داده میشود، زرق و برق سکههای معاویه به وعدههای الهی غلبه میکند. پس طبیعی خواهد بود اگر پس از آن امام، شاهد تنهای یتنهاترین سردار یعنی امام حسن مجتبی(ع) باشیم و بعد هم طبیعی است اگر ببینیم که ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین بن علی(ع) در قلبهای مهر کوفته نابینانان ناشنوا هیچ تأثیری نمیگذارد.
چراکه وعده خداوند است:
و این نویدی است که پس از «بعضکم لبعض عدو» داده میشود:
پس حسین بن علی(ع) با یزید بیعت نمیکند و بر دستورالعمل سازشکاری در دین خط بطلان میکشد و میخواهد اسلام راستین را حاکم کند ولی گوشها نمیشنوند، چشمها نمیبینند، عقلها ادراک نمیکنند و مهر بر قلبها کوفته شده است.
این فقط ۶۰ سال پس از هجرت پیامبر است و ۶۰ سال پس از تأسیس حکومت اسلامی! ای کاش فقط موضوع به همین جا ختم میشد و همه فقط کر و کور و نافهم بودند و وارونه شنو؛ وارونه بین ولی بدفهم نبودند.
وقتی حسین بن علی(ع) مدینه را به مقصد مکه مکرمه ترک میکند، در استراتژی خود میداند که موسم حج زمان حضور زبدگان اقوام و ملل اسلامی است که با پایبندی تمام به احکام اسلامی برای مناسک حج پا به مکه میگذارند و او خوب میداند که مکه سرزمین نزول وحی و محل تولد محمد امین(ص) جد بزرگوارش رسول خداست. پس باید با اخلاصی که در احکام حسین(ع) است، قلبهای شیفته احکام اسلامی به سوی احکام اجتماعی امر به معروف، نهی از منکر، تولی، تبری و در نهایت جهاد سوق پیدا کند و امیدوار است که بتواند کشتی نجات و چراغ هدایت پیروان دین جدش باشد.
وی به مکه میرسد و در سرزمین نزول وحی استقرار مییابد. آنگاه کار سیاسی میکند و بیش از چهار ماه فقط برای مردم مسلمان همعصر خود از وقایع جاری بلاد اسلامی سخن میگوید و خطر نابودی حقایق اسلامی را گوشزد مینماید. آنگاه که مکه را ناامن مییابد و بیم شکسته شدن حریم بر حرمت مسجدالحرام را میدهد، به جای وقوف در عرفات خروج از مکه را مصلحت میداند و آنگاه ندای «هل من ناصر ینصرنی» را سر میدهد. گروهی لبیک میگویند و اکثریت مردم ترجیح میدهند که زنده بمانند و ذکر بگویند و تسبیحگوی باشند!
حسین(ع) پیشنهاد رفتن به یمن را نمیپذیرد و چون مسلم بن عقیل عموزاده آن حضرت نوید دعوت کوفیان را داده است بر خود واجب میدانید که به کوفه برود و با همت کوفیان که خود را بیزار از ظلم عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاث و طالب حکومت عدل علی(ع) میدانند، قیام کند و حکومت اسلامی را برقرار سازد.
همین جا هم تحریف صورت میگیرد. میگویند وقتی معاویه از حسین بن علی(ع) بیعت خواست او کار را به فردا موکول کرد و آنگاه در خواب دید که پیامبر(ص) به وی نوید شهادت در کربلا را داده است و فرموده است که به کربلا برو! این در حالی است که حسین(ع) امام مسلمین است و امامت امانتی است از سوی پروردگار که به او سپرده شده است. وی باید حق امامتش را بر مردم تمام کند. پس با یک برنامه سیاسی به مکه میرود و سیاست صحیح را به کار میبندد تا از وارونگی دین جلوگیری کند. آنگاه که کار سیاسی تمام شد، به قصد اصلاح دین جدش و حکومت اسلامی در منطقهای که مردم آنجا برایش تکلیف شرعی ایجاد کردهاند، عازم میشود و وقتی در راه را برای او موانع میتراشند و خبر شهادت مسلم را دریافت میکند، باز قصد جنگ ندارد و در همان فکر اصفلاح امتش است و از سپاهیان حر تقاضا میکند که اجزا بازگشت او را به مدینه بدهند اما عبیدالله برای حر پیغام میفرستد که حسین(ع) را دستگیر کن و به کوفه بیاور. این در حالی است که محدوده حضور امام(ع) محدوده فرمانروایی عبدالله هم نیست!اما حر سرباز مطیع است و گویا گوش او هم نمیشنود و چشم او هم نمیبیند اما بر قلبش مهر نخورده است. مسیر به سمت کربلا تغییر میکند و حسین(ع) در کربلا استقرار مییابد و حربن یزید ریاحی درمییابد که به امام زمان خود جفا کرده است. پس به سوی حسین(ع) میآید و چشمش بینا و گوشش شنوا میشود و ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) در وجودش مؤثر واقع میشود و هستیش را به تجارت با خالق میآورد.
شب عاشورا فرا میرسد. حسین(ع) آخرین رایزنیها را به عمل میآورد. با عمر سعد هم مذاکره میکند و به او میگوید اگر به طمع دنیا و گندم و ری چنین میکند، به خطا میرود چون هیچ نصیبی از آن نخواهد برد. از او میخواهد که حق را دریابد و حقیقت را بپذیرد و نگذارد که تا قیام قیامت لکه ننگ بر دامانش بماند. اما مذاکره در کنار فرات هم به نتیجه نمیرسد و حسین(ع) و یارانش آن شب را به دعا و مناجات با حق مطلق و حقیقت محض میگذرانند.
فردا فرا میرسد عاشورا میآید و خونهای مقدس یاران باوفای حسین به زمین میریزد و خون حسین(ع) آسمانها را به سرخی میبرد و ملائکه اشک میریزند و زمین و آسمان شاهد زشتترین صورت اعمال قابیلی در برابر هابیلیان میشوند و سرزمین کربلا گلگون میشود و نقطه میانی مسلمانی نقش میبندد.
تولد سوی تولد میانه اسلام و مسلمانی است که احکام فردی و اجتماعی را به یکدیگر متصل مینماید و اسلام را ناب محمدی میکند.
نماز، روزه، خمس و زکات که به حج رسیده است، با جهاد که به قصدر و در پی تبری، تولی، نهی از منکر و امر به معروف به میدان آمده است، در نقطهای که همان چراغ هدایت و کشتی نجات است، به یکدیگر متصل میشوند و دین جد حسین اصلاح میشود.
پس هر روز عاشورا، هر زمینی کربلا و هر ماهی محرم میشود.
دیگر فرقی نیست بین روز دهم محرم یا هر روز دیگر سال و تفاوتی نیست بمیان سرزمین کربلا یا هر جای دیگری از کره زمین و ماهی نیست که در مفهوم تولد سوی نگنجد. کافی است امام عصر خود را بشناسی و ندای «هل من ناصر ینصرنی» او را لبیک گویی. آنگاه فلسطین هم کربلا میشود و روز قدس همان عاشوراست و هر روز دیگری نیزعاشورا و هر ماهی محرم است.
دیگر چراغ هدایت و کشتی نجات در همه جای دنیا تعریف میشود و برای هر زمانی، خط سرخ آل محمد و علی ترسیم میگردد و مرگ باعزت بر زندگی باذلت ترجیح داده میشود.
خون حسین(ع) میجوشد و راه گمگشتگان را راهنمایی میکند.
شجره طیبه اسلام ناب محمدی(ص) سیراب میگردد و برای همیشه تاریخ تنومند و ثمربخش باقی میماند.
و حسین(ع) رفته است چون باید برود.
و حسین(ع) هست چون رفته است و اگر نمیرفت دیگر نبود.
او که «تسلیما به امره و قضاء ه» است.
حسین(ع) میرود تا همه رهروان حقیقت حسینی شوند و دین اسلام با تمام جلوههای واقعی خود در سراسر گیتی طنین افکند.
حسین(ع) میرود تا نامش بر زبانها جاری باشد و راهش راه روشن عزت و سربلندی بماند.
و چه زیبنده است فرموده رسول خدا(ص) که «حسین من و انا من حسین».
حسین از من است و من از حسینم.
پس او که از نبی است و نبی از اوست به اصلاح دین جدش میپردازد و نقطه میانی مسلمانی ما و تنها چراغی میشود که روشنیبخش است و تنها کشتی نجاتی که همراهانش را به سرمنزل مقصود میرساند.
«سوی» متولد شده است و تولید سوی به عنوان نقطه عطف تاریخ اسلام و مسلمانی ما باقی میماند. شاید به همین خاطر هم هست که قیام قائل آل محمد(ص) نیز در روز عاشورا به وقوع میپیوندد. یعنی راه اصلاح دین محمد(ص) از همان نقطه تاریخی تداوم مییابد و به عصرها و نسلهای بعد تسری مییابد. «یملئو الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»
طواف نساء « طواف زن » طوافی که در پایان آن عطر و زن نیز بر انسان حلال میشود. طوافی ویژه در پایان هر بار محرم شدن با همان کم و کیف طواف و بی هیچ کم و کاستی جالب است که پیامبر اسلام میفرمایند که من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم نماز، عطر و زن و در اعمال حج هم پس از پایان سعی صفا و مروه و تقصیر ۲۲ تا از محرمات بر انسان حلال میشود و فقط عطر و زن حرام میمانند و طیب و طاهر شدن آنها نیازمند طواف دیگری است به نام «نساء». یعنی طواف «زن». طوافی که هم مردان انجام میدهند و هم زنان و جزو اعمال واجب است. زن قبل از اسلام در سرزمین عربستان و حتی در دیگر سرزمینها هویت انسانی خود را از دست داده و حتی در بدو تولد زنده به گور میشود و این سؤالی است که در روز جزا از آنها پرسیده خواهد شد: «بای ذنب قتلت» یعنی به کدامین گناه کشته شدید؟ و محمد(ص) میآید تا برابری و حق حیات، آزادی، بندگی و انسانیت را به نیمه دیگر نوع بشر نیز بدهد. نیمهای که از دامن او مرد به معراج میرود و مانند قرآن خدا انسانسازی میکند.