و اما عرفات:
ای سرزمین شناخت
و ای جلوهگاه آشنایی
تو زمینهساز شناخت خود، تا شناخت خدایی
و بستر آرامش
در خشکیهای تو
مزارع قواکشت میشوند
و در آفتاب سوزانت
سوختن را در فراق تجربه میکنیم.
گم شدن در میان همشکلیها
به فقدان در روزمرگیها واقفمان میکند
و وقوف در تو واقف شدن به توان و ناتوانی است
و دانستن
که ثمرهای جز وقف شدن ندارند
آن کس که وقوف تو را تجربه میکند
واقف میشود
و وقف میکند
واقف به حقیقت حیات
و وقف شدن در مسیر جاودانگی
نقطه تلاقی تعریف زندگی با حقیقت است
و یافتن شناخت
از خود تا خدا
و از بیخودی به خود رسیدن
اینکه کیستم و چه باید باشم؟
و از خودی به بیخودی رسیدن
که بی وجود اتصال به مطلق هیچم و باید به مطلق بپیوندم تا هست شوم.
وز از بیخودی به خدا رسیدن
که پیوند من و مطلق پیوند انسان با خدا و قطره با دریاست.
که ضرباهنگ وجودت را در عرفات با حقیقت همخوان نمودهای
بدان که
اقامه نماز، انجام صیام، دادن خمس و پرداخت زکات
تو را در جرگه حاجیان
و واقفان در عرفات قرار داده است.
و حسین(ع)
و راه حسین(ع)
و قیام حسین(ع)
و حقیقت حسین(ع)
نقطه اتصال حج و جهاد
و امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری است
که راه حسین(ع) است.
و انگیزه قیام اوست.
پس عرفات باید تو را به وقف جان و مال و تمام هستی بکشاند تا ثمره وقوف را با واقف شدن به حقیقت حسین بن علی(ع) دریابی.
پیشنیاز حج
نماز، روزه، خمس و زکات است.
که حضور در عرصه امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری است، جز با وقف تمام هستی تو در اعمالت جلوهگر نمیشود و تمسک به «سوّی» که حلقه اتصال حج و جهاد است جز به مکتب حسین(ع) رفتن و از او درس عزت و افتخار آموختن نیست.
حسین بن علی(ع) در ذی الحجه سال ۶۰ هـ .ق به جای عزیمت برای وقوف در عرفات حرکت برای حضور در کربلا را در پهنه تاریخ ثبت نمود و سرفصل تعلیم آزادی و آزادگی را به روی جهان گشود.
حسین(ع) به عرفات نمیآید تا به کربلا برود و به کربلا میرود تا خود را وقف کند زیرا واقف است به شرایط عصر خود و میداند که باید حج و جهاد را با وقف خود به یکدیگر متصل نماید. تا نماز به پا دارد و امر به معروف و نهی از منکر کند و به اصلاح امت جدش بپردازد.
دین جدش جز با ریخته شدن خون وی پابرجا نمیماند پس شهادت را برمیگزیند و هرگز تن به ذلت نمیدهد. آنگاه تاریخ از سیاهی نجات مییابد و به خون حسین(ع) و یاران باوفای او رنگین میشود و قیام امام حسین(ع) برای همیشه سرخ میماند تا سبزی و خرمی را به بار آورد و دین محمد(ص) بماند.
پس از وقوف در عرفات، بر حقیقت وقایع واقف باش و چون از بیخودی به خودی و از خودی به بیخودی تا خدا رسیدهای به وقف خویش همت گمار.
که «کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا و کل شهر محرم»
همان اتوبوسها که در مسیر مکه تا عرفات مرکب کاروان بودند،دوباره حاضر شده و در میان ازدحام وسایل نقلیه، مسافران مشعر و منطقه مزدلفه را سوار کردند. یکی از اتوبوسها خراب شده بود و مسافرهای آن در دیگر اتوبوسها تقسیم شدند. وسایل نقلیه مملو از جمعیت شد و دیگر جایی برای سوار شدن نبود. خدمه کاروان، سقف اتوبوسها را پیشنهاد کردند و ما نیز به ناچار از نردهبان فلزی یکی از اتوبوسها بالا رفته و روی سقف آن نشستیم، دود حاصل از سوخت وسایل نقلیه سراسر آن منطقه را به مراتب دودآلودتر و غیر قابل تحملتر از تهران نموده بود. تنفس به سختی صورت میگرفت، چشمها میسوخت و اشک از آنها جاری بود.
قسیالقلبترین انسانها که حتی معنویت عرفات آنها را به گریه نینداخته بود، مرتب آب دیده میریختند و سرفه میکردند. غیر از ایرانیها از چند کشور دیگر هم که امکانات خوب حمل و نقل برایشان تدارک دیده نشده بود روی سقف اتوبوسها دیده میشدند.
در ترافیک سنگین آن منطقه آهسته آهسته به مزدلفه یا همان مشعر نزدیک میشدیم. در میانه راه ترجیح دادیم که مسیر را پیاده طی کنیم زیرا فضای دودآلود و ترافیک سنگین، سقف اتوبوس را به منطقه غیرقابل تحملی تبدیل کرده بود. از سقف اتوبوس که پیاده شدیم، سنگینی ساک و لباس غیرمجهز احرام نیز شرایط نسبتا دشواری را بر ما تحمیل کرد. به هر تقدیر به سمت مشعر در حرکت بودیم و هر چند قدمی که میرفتیم، ساکها را روی زمین گذاشته و نفسی تازه میکردیم، تا نزدیکیهای منتهیالیه منطقهای به نام مزدلفه که باید در آن بیتوته میکردیم، پیش رفته و حیران و سرگردان از اینسو به آنسو میشتافتیم. همسفر شیخ و پدرش نیز همراه من بودند. در گوشهای بیتوته کرده و نیت نمودم «بیتوته میکنم در مشعر تا طلوع آفتاب بابت حج تمتع واجب قربه الی الله». ملحفهها را پهن کردیم و ساکها را زیر سر گذاشتیم و به خواب رفتیم.
صبح روز دهم ذی الحجه، چشم که گشودیم در تمامی اطرافمان جمعیت بود که در قالب گروهها و کاروانها در آن منطقه بیتوته کرده بودند.
آب و سرویس بهداشتی در نامناسبترین وضعیت خود بود. به قصد یافتن اتوبوسهای کاروان به جلو حرکت کردیم. در اطرافمان اثری از آنها مشاهده نمیشد. بالاخره در گوشهای متمرکز شده و بعد هم من و شیخ همسفر با دقت بیشتری به دنبال کاروان گشتیم.
معاون و پزشک کاروان را در میان تعدادی از حاجیان همسفر دیدیم که روی شنها خوابیده بودند. آن همه جمعیت با ترکیب و اعمال نسبتا یکسان، انسان را به یاد احیای مردگان و محشور شدن آنها در روز قیامت میانداخت.
بدون اینکه خفتگان یافته را بیدار کنیم، به جمع دوستان منتظرمان پیوستیم. کمی که استراحت کردیم، اذان صبح در سراسر مشعر طنینانداز شد. با آب قمقمهای که همراهمان بود، تجدید وضو کرده و به نماز ایستادیم. نمازمان که تمام شد، منتظر طلوع آفتاب نشسته و مزدلفه (مشعر) را ترک نکردیم. من که خیلی تحت تأثیر جو قرار گرفته بودم کنجکاوانه بالای یکی از اتوبوسهای پارک شده رفته و هنگام اذان صبح مردم سفیدپوش و احرام بسته را چون مردگانی که سر از خاک برمیدارند، یافتم. شاید بتوان از جا برخاستن آن جمعیت کثیر را به روز قیامت تشبیه کرد. مردم در هر گوشهای از این سرزمین از جا برخاسته و نماز صبح را به جا آوردند. بعد هم گروهی (اهل سنت) که معتقد بودند باید از نیمه شب تا اذان صبح را در مشعر بیتوته کنند، محل را ترک کرده و به سوی منی رفتند. ولی ما باید تا طلوع آفتاب منتظر میماندیم. در آستانه طلوع آفتاب کاروان را دیدیم که از سمت دیگر جاده با پای پیاده به سمت منی میرود. خیلی زود به جمع آنها پیوسته و به اتفاق آنها به سمت منی رفتیم.
جلوهگاه شعور است و شعر و شعار
و بیتوته در آن
تحکیم عهد اجرای شعائر است
هر انسان عارفی که در عرفات وقوف نموده و به حقیقت حیات واقف گردیده و وقف خویش را مقصود اعمال قرار داده است در مشعر بیتوته میکند تا در حریم شعائر به نقطه اعلای شعور دست یافته و شعر خوش زیستن را بخواند و شعار انزجار و دوری از هر غیرخدایی را بر زبان تمامی اجزا و سلولهای خویش جاری نماید.
با دوستان حق دوستی کند و با دشمنانش دشمنی
برشی کوتاه و زمینی بر قیامت است
و ترسیم برابری در زمین
و بیتوتهکنندگان در مشعر
با اطاعت محض
نمایش نمادین قیامت را به تصویر میکشند
و آگاهانه و با شعور
در یک گروه کر
سمفونی اصول دین را همخوانی میکنند
مشعر کجاست؟ چراست؟ و چیست؟
آن نقطه مبهم که با حضور خوان عرفات گذارندگان معنی پیدا میکند و با عرفات تعریف میشود، در منطقه مزدلفه قرار گرفته است و هیچ است و هیچ شباهتی به یک ناحیه توریستی ندارد و هیچ جاذبهای از ایندست نیز در آن مشاهده نمیشود.
برهوتی است که جادهای و پلی از آن عبور کرده و خط سیاه عصر صنعت در آن کشیده شده است و تنها خاک و جاده است و
ادامه دارد …