در زمستان سال ۱۲۸۸ شمسی، زمانی که تنها اندکی بیش از یکسال از سردار ملی شدن ستارخان میگذشت، وی شکست خورده و ناکام از محاصره اردبیل به شهر خود تبریز باز میگشت. تلخی این شکست را نه شاهسونهای شورشی که همقطاران مشروطه خواه به جانش ریخته بودند. در راه بیگمان این سوال ذهنش را میآزرد که چرا اساسا به آنجا فرستاده شد؟ و چرا تبریز و حکومت مرکزی دست از حمایت برداشتند؟
اینکه چرا چنین شد و مجاهدان احیاگر مشروطه در دوران استبداد صغیر چنین در معادلات سیاسی پس از استقرارآن کنار گذاشته شدند مستلزم بررسی عوامل زیادی از جمله فضای سیاسی آن ایام، عوامل موثر بر موازنه قدرت، تاثیر دولتهای روسیه و انگلیس و در نهایت عملکرد خود مجاهدان است.
در سال ۱۲۸۴ با شروع جنبش مشروطه خواهی در ایران این موج تهران را درنوردید اما محمدعلی میرزای ولیعهد با تحکم و اقتدار آذربایجان را تا مدتی از این جنبش دور نگاه داشت، اما تبریز این سکوت را تاب نیاورد و در نخستین روزهای مهر ۱۲۸۵ به این موج پیوست.
تحت فشار انقلابیون، مظفرالدین شاه به برگزاری انتخابات هر چند دیرهنگام در آذربایجان تن داد و با همراهی و پشتیبانی اجتماعیون عامیون (سوسیال دموکراتها) نهادی به نام «مجلس ملی» برای نظارت بر انتخابات شکل گرفت که بعدها بالاترین و پرنفوذترین مرجع تصمیمگیری در این شهر شد. در پی بیماری مظفرالدین شاه و در فاصله اعزام ولیعهد به مرکز و رسیدن جانشینیش، نظامالملک، «دسته مجاهدان» در این شهر شکل گرفت. اجتماعیون عامیون که تهاجم دولت تزاری را به انقلابیون روسی دیده بودند، وجود بازوی نظامی را برای مشروطه ضروری میدیدند. و رهبران مرکز غیبی (اجتماعیون عامیون) به پایداری مشروطه تحت سلطنت محمدعلی میرزا امیدی نداشتند.
مجاهدان اولیه بیشتر از اصناف و کسبه بودند که در نتیجه دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی زمان خود کسب و کارهای کوچک خود را از دست داده و بیچیز و فقیر شده بودند. به جز پیشهوران، لوطیان نیز به مجاهدان پیوستند، دلیل نزدیکی لوطیان به مجاهدان خوی عدالت طلبی حاکم بر اکثر آنان و اصول اخلاقی رایج بین آنان بود که آنها را به مشروطه خواهان مجاهد که داعیه دار برقراری عدالت بودند نزدیک کرد.
با وقایعی مانند قرهچمن که جنگی بین رعایا و ملاکین بود نیروی مسلح مجاهدان در تبریز به سطح آمده و دیده شد. طی سالهای ۱۲۸۵ و ۱۲۸۶ نفوذ سیاسیشان افزایش یافت. به مناصب حکومتی محلی و اسلحه خانه دست یافتند و به وضع زندانها رسیدگی کردند. کمکم دولت مرکزی از تحرکات این نیروی نظامی رشد یابنده، ترسید. در مهر و آبان ۱۲۸۶ تعهدنامهای ۶ مادهای برای محدود کردن قدرت آنان تنظیم و رفت و آمد با سلاح موقوف شد.
در دی ۱۲۸۶ واقعه میدان توپخانه در تهران به وقوع پیوست، شاه سعی در پایان دادن بهکار مجلس و مشروطه کرد و در ادامه این روند در تبریز نیز درگیری بالا گرفت گروهی از مجاهدان قدیمی مانند میرهاشم دَوَچی و مجاهدان سَرخاب به صف نیروهای ضد مشروطه پیوستند. کم کم وضع تغییر کرد و آنها در هیات ۳۰۰ مجاهد مسلح در مرداد ماه ۱۲۸۷ به پایتخت شتافتند که در راس آنها نقی خان رشیدالملک، وفادار به شاه بود. البته ستارخان و باقرخان نیز در این گروه اعزامی حضور داشتند.
اما انجمن ایالتی بعد از کشاکش فراوان آنها را به شهر بازگرداند در دوم تیر ۱۲۸۷ کودتای شاه به وقوع پیوست، مجلس به توپ بسته شد و فضای یأس و ناامیدی بر نیروهای مشروطهخواه حکمفرما شد. گروهی از مجاهدان مانند سردار اسعد و «صمصام السلطنه » به بدنه حکومت نزدیک شده به همقطاران خود پشت کردند و نهایت با توطئه متحدان قبلی خود، انگلیسیها، کنار زده شدند.
حالا دیگر نیروهای محافظهکار داخلی روسها و انگلیسها مصمم شدند که مجاهدان را ریشهکن کنند و تبریز برای آخرین بار در عصر مشروطه تفنگ به دست گرفت، اما این مقاومت دیری نپایید؛ از سپاه روس شکست خوردند و توسط روسها و با همکاری حکومت، شکار و محاکمه شده و به دار آویخته شدند. به این ترتیب پرونده مجاهدان احیاگر مشروطه بسته شد.