قرق رسانه ای نظریه ای در حوزه علوم اجتماعی و ارتباطات است که در آبان ماه 1390 هجری شمسی و همزمان با نمایشگاه بین المللی مطبوعات و خبرگزاری ها در تهران مطرح شد و از همان زمان مورد توجه اصحاب رسانه و حوزه های علوم اجتماعی قرار گرفت. هر چند در زمان آغاز طرح این نظریه برخی از صاحبان رسانه های ارتباط جمعی به خصوص رسانه های با پشتوانه های غیر رسانه ای و غیر خصوصی از کنار آن گذشتند و برخی رسانه های خارجی نیز برشی از آن را برگزیده و علیه برخی رسانه های ایران از آن استفاده کردند ولی طرح این نظریه در همان ماه های نخست باعث شد تا دولت جمهوری اسلامی ایران متوجه بخشی از چرخه قرق رسانه ای شده و طی مصوبه ای در جلسه هیات دولت ، رسانه ها را به انتشار اخبار دقیق و صحیح با ذکر منبع ملزم نماید.
پس از طرح جزییات بیشتر در باره این نظریه و روشن شدن ابعاد قرق رسانه ای در رسانه های گروهی ایران, اصحاب رسانه و پژوشگران ایرانی ضمن توجه به نظریه قرق رسانه ای از زوایای گوناگون به آن پرداختند و زمینه گسترش نظری آن در مجامع علمی – پژوهشی و دانشگاهی ایران فراهم شد.
اگر چه این نظریه ارتباطی در برهه ای از زمان مورد بی توجهی برخی رسانه ها و مراکز علمی و پژوهشی قرار گرفت ولی با توجه به نمودار شدن برخی از ابعاد و جوانب قرق رسانه ای در عرصه های داخلی و بین المللی, این نظریه علمی در حوزه علوم اجتماعی و ارتباطات توانست جای خود را در مجامع علمی – پژوهشی و اجتماعی – سیاسی باز کند. انتقاد مستقیم رییس جمهور احمدی نژاد و رییس جمهور روحانی به بخشی از فرایند قرق رسانه ای در ابعاد داخلی و بین الملل و همچنین مدیران مسوول و سردبیران با سابقه رسانه های مهم خبری و تحلیلی به موضوع قرق رسانه ای به علاوه استناد به این نظریه علمی در پژوهش ها و پایان نامه های دانشگاهی در ایران نشان دهنده اهمیت و ظرورت توجه به آن است.
هر چند که این نظریه در مصاحبه ها و مقالات نظریه پرداز آن به خوبی تبیین شده است و پژوهش های انجام شده توسط دانشجویان و پژوهشگران در مقاطع مختلف تحصیلی به خصوص دانشکده خبر و دانشگاه صدا و سیما نیز در تشریح و تبیین آن موثر بوده است ولی این رساله به طرح کلی و ابعاد نظری قرق رسانه ای پرداخته و آن را به عنوان یک فرضیه علمی مطرح می نماید.
با پیشرفت دانش بشری در حوزه های مختلف از جمله فن آوری اطلاعات و همچنین توسعه نظریه های اجتماعی و ارتباطی به موازات رویکردهای سیاسی در عرصه بین الملل که منبعث از جهان بینی و ایدئولوژی جوامع انسانی و مدیریت حاکم بر آن است, شاید دیگر نتوان به تعریف هایی که تا به امروز از رسانه و سواد رسانه ای ارائه شده است اتکا کرد. اکنون با ورود به دنیای جدید مبتنی بر نظریات مدرنیسم و پست مدرنیسم و با پیشرفت های دانش بشری در زمینه های سخت افزار و نرم افزار و متناسب با آن پیشرفت علوم ارتباطات اجتماعی شاید دیگر وقت آن رسیده است که نه تنها انسان و حیوان بلکه گیاهان و جمادات را رسانه بدانیم و از چارچوب های نظری مطرح شده در باره مفهوم رسانه و سواد رسانه ای پا را فراتر بگذاریم. مفهوم جدیدی که انسان را فراتر از باورها و ارزشها از یک سو ونه هم تراز؛ بلکه هم ردیف با صادر کنندگان و دریافت کنندگان پیام از سلسله جانوران و گیاهان و حتی بی جان ها قرار می دهد.
پیشرفت ها ی حوزه فن آوری اطلاعات پس از اینترنت را می توان در سه میدان سخت افزار و نرم افزار و همچنین علوم ارتباطات و دانش فن آوری اطلاعات تقسیم بندی کرد و باید پذیرفت که در هر سه حوزه نیز قدرت های بزرگ علمی و صنعتی پیشتاز و مولد بوده و به تعبیری سر و ته خط تولید و مصرف دست آنهاست. بدین ترتیب سایر کشورهای غیر مولد رهروان بی چون و چرای مولدین هر سه حوزه فن آوری اطلاعات هستند که به آنها اشاره شد.نظریه پردازان و مهندسان و برنامه نویسان مولد در یک خط طولی به پیش رفته و در عرض یکدیگر برای پیشبرد اهداف و برنامه های منطبق با جهان بینی و ایدئولوژی مادی گرایانه دست به دست داده اند و هر آنچه که آنها می خواهند و پدید می آورند در عرصه جهانی عرضه می شود. این روند به حدی فشرده است که سرعت پیشرفت دانش در حوزه فن آوری اطلاعات حتی امکان بازخوانی و آسیب شناسی دقیق و کامل به کارگیری فن آوری های نوین اطلاعاتی را از مصرف کنندگان سلب نموده است.
در این میان به نظر می رسد تنها با اتکا به این نظریه که تمام جهان رسانه است و انسان نیز به عنوان خلاق ترین رسانه ها در جستجوی پیام دیگر رسانه ها به وسعت جهان است می توان جایگاه رو به پیشرفت رسانه های نوین را در زندگی امروزی تعریف کرد و با توسعه مبانی نظری در مجموعه علوم ارتباطات اجتماعی، جایگاه انسان را حفظ نمود.
نظریه «رسانه هستی» می گوید :» تمامی جهان اعم از آنچه در حیطه علوم تجربی و یا خارج از حیطه آن می باشد رسانه است و انسان بعنوان هوشمندترین و مخیرترین موجود پدیده آفرینش می تواند در انتقال و دریافت پیام و تولید آن ظرف زمان و مکان را بیش از همه در نوردد و در این حوزه گسترده منشا اثر باشد.»
با این حساب دریافت پیام زلزله توسط احشام و پرندگان پیش از وقوع آن, تاویل رویا توسط انسان و واکنش مولکولهای آب در برابر اصوات و کلمات خوب یا بد و … همگی در چارچوب تئوری « رسانه هستی» قابل بررسی و دفاع است. هرچند که این نظریه با مبانی فلسفه غرب که وجود را صرفا عینی دانسته و وجود ذهنی را خارج از تعریف فلسفه وجود می داند به تضاد بر می خیزد ولی باید پذیرفت که تنها راه باز تعریف رسانه این است که پا را از حیطه علوم تجربی فراتر گذاشته و هستی را بیش از گستره دانش تجربی دید و شناخت. طرح کامل نظریه «رسانه هستی» به رساله موکول دیگری می شود و در این رساله به طرح، بررسی و دفاع از نظریه «قرق رسانه ای» می پردازم. مستحضرید که برای تبیین دقیق نظریه قرق رسانه ای به عنوان یک نظریه ارتباطی نوین لازم بود حوزه های سه گانه علوم و فنآوری سخت افزاری و نرم افزاری اطلاعات و همچنین پشتوانه فلسفی تاثیرگذاری و تاثیرپذیری رسانه مورد اشاره و تاکید قرار بگیرد تا ورود به مباحث نظری با استفاده از اصول پژوهش امکان پذیر باشد.
بی تردید پیشرفت های دانش بشری مبتنی بر نظریه است و بدون اتکا به نظریه های علمی, پیشرفت دانش بشر امکان پذیر نیست. این امر نه تنها در حوزه علوم انسانی بلکه در حوزه علوم تجربی و صنعت نیز اثبات شده و انکار ناپذیر است.
کشف پنیسیلین توسط الکساندر فلمینگ, کشف ایزوتوپ ها توسط ماری کوری, کشف میکروب و روش پاستوریزاسیون توسط لوئی پاستور, اختراع هواپیما و پرواز توسط برادران رایت, اختراع الکتریسیته توسط ادیسون, اختراع سینما توسط لومیر؛ کشف قانون جاذبه توسط نیوتن, کشف الکل توسط زکریا رازی, کشف رابطه هندسی فیثاغورث, تنظیم جدول تناوبی عناصر توسط مندلیف و فلسفه ارسطو و افلاطون و دکارت و کانت و هگل و … همه و همه تنها با وجود پیش فرض های نظری و تحقیقات علمی برای رد یا اثبات نظریه ها امکان پذیر بوده است و این اصل به دلیل پیشرو بودن و خلاقیت ذهن بشر همیشه پا بر جاست. انسان تا به سئوال نرسد به پاسخ دست نخواهد یافت و پرسش ها پیرامون پیش فرض های نظری پدید می آید. پس به جرات می توان گفت که «نظریه» پیش نیاز دانش است ولی این همه ماجرا نیست. چرا که با پیشرفت های علمی دامنه دانش بشر بسیار گسترده شده و برای طرح نظریات جدید باید به سوابق علبمی و دستاوردهای بشر در آن حوزه شناخت کافی داشت و این شناخت بدون توجه به مبانی نظری پیدایش و توسعه آن دانش برای ارائه نظریه جدید یا بررسی و واکاوی آن امکان پذیر نیست. بدین ترتیب شاید آموختن استفاده کاربردی از تکنولوژی به خصوص در حوزه علوم انسانی و هنر بتواند اشخاص را به درجه کارشناس فنی در آن رشته نائل کند ولی این کارشناس بهره بردار تنها زمانی خواهد توانست مولد باشد که اولا مبانی نظری پیش تولید دانشی را که در اختیار دارد شناخته و ثانیا با طرح نظریه جید سئولاتی را ایجاد کند تا با پاسخ به آنها مبانی نوینی را در دانش حرفه ای خود پایه گذاری کند.
در حوزه علوم ارتباطات از زمان استفاده از کبوتران نامه بر و چاپارها برای انتقال پیام گرفته تا استفاده از پست را می توان در یک مقطع و دوران پس از اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ را در مقطعی دیگر تقسیم بندی کرد. با این حساب علیرغم پیشرفت تمدن های ایران و یونان و مصر و چین و بابلیان در تاریخ ادبیات کهن جهان باید پذیرفت که نخستین روزنامه های واقعی برای اطلاع رسانی و نشر اخبار در انگلستان و سپس در آمریکا چاپ و منتشر شد. با این حساب پایه گذاری دانش ارتباطات اجتماعی نیز در اروپا و آمریکا انجام شد. این در حالی است که روزنامه های آمریکایی اگر چه در ابتدا تنها منتشر کننده و یا به تعبیری باز نشر دهنده اخبار روزنامه های انگلیسی بودند ولی آنها خیلی زود دانستند که میدان محدود اخبار انگلیسی، نگاه آنها به رویدادها، تاخیر در رسیدن اخبار برای انتشار در روزنامه های آمریکایی و از همه مهمتر وجود سانسور شدید در روزنامه های انگلیس محدودیت های بزرگی است که باید از آن رهایی بیابند و این کار بر اساس رویکردهای سیاسی, اجتماعی؛ اقتصادی و فرهنگی آمریکا و مبتنی بر نظریات جامعه شناسی نظریه پردازان غرب و آمریکا شکل گرفت.
با بررسی پیشینه علوم سیاسی در می یابیم که بنیان گذار دانش سیاسی در جهان آمریکاست و اساسا همین پیشتازی علمی در حوزه علوم سیاسی باعث شده است تا نه تنها نگاه نظریه پردازان علوم اجتماعی و سیاسی به آمریکا باشد بلکه این کشور به محل گردآوری و جذب نخبگان و یا دستاوردهای علمی و نظری آنها در حوزه های مختلف تبدیل شود.اگر چه این مهم تنها به حوزه علوم اجتماعی و سیاسی محدود نمی شود ولی با توجه به اثربخشی علوم انسانی که جامعه شناسی و سیاست نیز جزو آن است باید اذعان داشت که جذب هر نظریه پرداز در حوزه علوم انسانی برای آمریکا تنها دو امتیاز خارج کردن یک نظریه پرداز از جغرافیای جامعه هدف و افزودن آن به جغرافیای سیاسی و اجتماعی خود محسوب نمی شود چرا که وسعت تاثیرگذاری این اقدام به مراتب بیشتر از آن است که بتوان به تک تک ابعاد و جوانب آن از زوایای مختلف پرداخت. چون پیش تر هم گقتیم که نظریه مبنای دانش است و به علاوه اینکه علوم انسانی مستقیما با جهان بینی و ایدئولوژی در ارتباط است. با این حساب جهان بینی آمریکایی یا به تعبیری جهان سرمایه داری به ابزار کلیدی برای تغییر استراتژی ها و تاکتیک ها دست یافته و می تواند همه جهان منهای آمریکا را جامعه هدف خود بداند و به امپریالیسم جهانی تبدیل شود.
شرح این توضیحات برای آن بود که خواننده این رساله گمان نکند که نظریه قرق رسانه ای یک پژوهش ضد آمریکایی است. این توضیحات روشن می کند که پیشرفت های فن آوری اطلاعات و دانش ارتباطات اجتماعی بر اساس بنیان های فکری آمریکا و غرب پایه گذاری شده و اساسا برای بیشتر کشورها دانش وارداتی به حساب می آید. با توجه به نکاتی که به آن اشاره شد این موضوع هیچ ارتباطی به پیشینه تمدن های بزرگ و کهن جهان نداشته و تنها پس از اختراع دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ و تحول در ساختار ارتباطات اجتماعی و نظریه پردازی در بستر علوم انسانی قابل طرح و سنجش است.
فلسفه غرب را می توان به قبل و بعد از قرون وسطی تقسیم نمود. همانگونه که فلسفه و هنر را می توان به پیش از مسیحیت و پس از آن و پیش از اسلام و پس از آن تقسیم کرد. روزگاری افلاطون و ارسطو و فیثاغورثیان تعاریفی از فلسفه داشتند و فلسفه را از عقل مطلق تا ریاضی محض تعریف می کردند. غار معروف افلاطون نه تنها در فلسفه و حکوکت داری بلکه در هنر نیز منشا اثر بود و آثار هنرمندی چون هومر که هزار سال پیش از میلاد در قالب ایلیاد و اودیسه خلق شد نمونه بارز آن است. بعد از ظهور مسیحیت و فراگیری این دین آسمانی هنر یونان و روم به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و تحت حاکمیت کلیسا شکل جدیدی یافت و سراسر اروپا را فرا گرفت و فلسفه نیز بی تاثیر از این نوع حاکمیت نبود. همه چیز شکل از بالا به پایین به خود گرفت و این شکل گیری جدید حتی در ستون امارت ها نیز مشهود بود.
در قرون وسطی وقتی رنه دکارت فلسفه وجود را با تشکیک آغاز و اثبات نمود، کلیسا نمی دانست که ۱۲۰ سال بعد ایمانوئل کانت از فلسفه دکارت رمز گشایی خواهد نمود و حصارهای کلیسا بر دور اندیشه و تفکر را بی اعتبار معرفی خواهد کرد.
بدین ترتیب تحول فلسفه غرب باعث پیدایش نظریات اجتماعی و مکاتب ادبی و هنری پی در پی در ده های اخیر و منجر به پیدایش علوم و تکنولوژهای نوین به خصوص در حوزه ارتباطات اجتماعی شد. دامنه رشد علوم در غرب بعد از قرون وسطی محدود به فلسفه و هنر و ادبیات نماند و پیشرفت های علمی در حوزه های مختلف خود را نشان داد ولی از آنجایی که بسیاری از نظریات فلسفه و مکاتب فکری بر اثر گریز از محدودیت های غیر منطقی کلیسا و با محوریت انسان اومانیستی پدید آمده بود باعث شد تا خوی انسانی و رو به رشد ذاتی بشر به رفتارهای غیر متعارف و روبنایی بشر در عصر جدید تبدیل شده و پیشرفت های علمی در نهایت به سقوط انسان در غرب منتهی شود. در این میدان بی قید و بند، مفاهیمی چون انسانیت، مدنیت، اخلاق، خانواده، جنسیت و … چنان دچار دگرگونی شد که شاید امروز بتوان مفاهیم وارونه ای از مفاهیم حقیقی را در حیات غرب دید.
فلسفه غرب، هر چند توانست در مدت زمان کمی حصارهای فکری کلیسا را پس از قرون وسطی بشکند و به تعبیری دیگر فلسفه جدید توانست باعث فروپاشی حاکمیت جمود کلیسا بر اندیشه و تفکر باشد ولی غرب تیز پرواز با بال فلسفه، خیلی زود با پر خود هدف قرار گرفت و توسط کمپانی های اسلحه سازسی و مشروب سازی و … مصادره شد. حالا غرب چون فنری آزاد شده از فشار کلیسا، انسان را تا آن سوی مرزهای ناباوری و بی قیدی و بی بند و باری و زندگی در سایه تهدید پرتاب کرده است و مفاهیم برگرفته از تمدن یونان باستان با همان عناوین به تضاد و تقابل با آنها برخاسته است.
انسان گرایی در اسلام سالها پیش از ادعای انسان گرایی در فلسفه غرب
هر چند که انسان در فلسفه جدید غرب به پرسش اصلی کنکاش های فکری او تبدیل شده و در بیراهه اومانیسم راه را به خطا رفت و مفهوم انسانیت را از انسان جدا کرد ولی با نگاه مختصری در آیات قرآن و احادیث و روایات موثق ائمه معصوم(ع) می توان دریافت که انسان در اسلام اصلی ترین مسئله هستی است. این بدان معنی که در کلیسای قرون وسطی مطرح می شد نیست که گالیله را به خاطر کشف علمی چرخش زمین به دور خورشید محاکمه کرد بلکه انسان در اسلام به اندیشه و بیان و انعکاس یافته ها دعوت شد و از او خواسته شد تا ببیند، بشنود، سفر کند، دریابد و بهترین ها را برگزیند. در همان آیات نخستین که بر پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) نازل شد به مسئله خلقت انسان اشاره شد و در کلا امام علی(ع) خداشناسی نتیجه قطعی خودشناسی است.
انسان در اسلام خلیفه خدا در زمین است و انتظار از او در حد بار سنگینی است که بر دوش گرفته است، باری که کوه ها تحمل حمل و بر دوش کشیدن آن را نداشته واگر این بار بر دوششان می بود، زیر این با سنگین متلاشی می شدند. انسان در اسلام باید از خلقت مور تا شتر و زمین و آسمان را بنگرد و به عظمت خالق که او را خلیفه خود در زمین قرار داده است پی ببرد و با عقل و ادراک مسیر درست را برای رشد و تعالی بیابد و در این راه از پروردگار دانا و توانا و بی نیاز کمک بگیرد.
انسان در اسلام منشا اثر است و پاسخگوی هر عملی است که انجام می دهد و نیت خوب او حتی اگر به منصه ظهور نرسد ستودنی و نیت بد او اگر به عمل نرسد گذشتنی و بی عقاب است. انسان در اسلام آنقدر دست گشاده و فراخ میدان است که شاید بتوان گفت فلسفه غرب در ادامه گمراهی های نفی و اثباتی که پیش گرفته است هرگز نخواهد توانست به آن دست بیابد و شناگران ماهر برکه هگز نمی توانند دل به دریا زدن را درک کنند.
با مروری بر فلسفه قبل و بعد از ظهور مسیحت و قرون وسطی و بعد از آن و همچنین پیش و پس از اسلام حالا می توان به این پرسش اندیشید که چرا دامنه رشد علوم اجتماعی و ارتباطات، علوم تجربی، صنعت و کشاورزی در غرب طی سالهای پس از گذار از قرون وسطی تا این حد فزاینده بوده ولی در جوامع اسلامی با وجود الگوهای مترقی توسعه دانش و پیشرفت نوعی واگرایی و کندی در حرکت مشاهده می شود.
بی شک بررسی این اتفاق نیازمند توجه به همه ابعاد و جوانب این واقعه است که طرح آن در این رساله نمی گنجد ولی رشد جریان های تهاجمی و خود درگیری و دگر درگیری در کشورهای اسلامی همزمان با عبور غرب از قرون وسطی و مدیریت نادرست منابع در کشورهای اسلامی همزمان با پیشرفت های صنعتی غرب و استعمار این کشورها توسط مهاجمان مسلح غرب توسعه یافته باعث پیدایش نوعی فرهنگ وارداتی و دگر اتکایی در کشورهای اسلامی شده است که عبور از این عقب افتادگی های صنعتی و علمی نیازمند زمان و هم افزایی است و از همه مهمتر چون در کشورهای اسلامی موضوع نظریه پردازی به دلایل مختلف به فراموشی سپرده شده است و بدون نظریه امکان توسعه علمی فراهم نخواهد شد، پس بدین ترتیب کشورهای اسلامی از مرحله رهروی و پیروی پا را فراتر نگذاشته و به نوعی دنباله رو و مصرف کننده دانش شده اند. در حالی که دانشمندان و محققان اسلامی می توانند به جای رهروی ترجمه گرا به راهگشایی بپردازند و با نظریه پردازی علمی و پژوهشی پا در میدان رقابت با فلسفه غرب نهاده و بنیان های فکری جهان را بر مبنای حقایق و واقعیت ها پایه گذاری کنند. پس به جرات می توان گفت اشکال اصلی امروز مصرف کنندگان دانش غرب به خصوص در حوزه علوم اجتماعی، ضعف در مبانی نظری است و رفع آن نیازمند همگرایی دانشگاه ها و مراکز علمی و پژوهشی برای رفع این اشکال اساسی است. البته این مهم نیازمند از خود گذشتگی و تحمل نقد پذیری ارکان علمی و اجتماعی است و شاید بدون ریل گذاری قانونی و حمایتی به سادگی امکان پذیر نباشد.
قرق رسانه ای را می توان پیچیده ترین جریان رسانه ای در عصر حاضر دانست. جایی که تکثیر یک خبر باعث باورپذیری آن درافکار عمومی شده و رسانه ها را به حرکت جهت دار در مسیر شبکه ای شدن سوق می دهد.
پذیرش این واقعیت که سخت افزار و نرم افزار های رسانه های نوین در اختیار قدرت های بزرگ و امپریالیستی است، امری مسلم و انکار ناپذیر است. چرا که تکنولوژی دیجیتال، ماهواره و اینترنت و همچنین برنامه ریزی راهبردی و کاربردی نرم افزارهای رسانه های نوین که تنها در رسانه های جمعی خلاصه نشده و دامنه فراتری به نام رسانه های اجتماعی را به خود اختصاص داده اند در دست قدرت هایی است که تغییر باورها و ارزش های ملت ها را هدف گذاری کرده و با ایجاد دسترسی های محدود آن ها را در مسیر دریافت و ارسال پیام های فردی و گروهی قرار داده اند.
از سویی تولید دانش در حوزه علوم ارتباطات اجتماعی و جامعه شناسی نیز مبتنی بر نظریات صاحب نظران و نظریه پردازان کشورهای توسعه یافته است و عملا کشورهای کمتر توسعه یافته یا توسعه نیافته از منابع علمی تولید شده در دانشگاه ها و پژوهشگاه های علمی کشورهای صاحب تکنولوژی های جدید استفاده می کنند و البته این علوم نا متجانس پس از گذشت چند سال به زبان های دیگر ترجمه شده و به تدریج مورد استفاده در سطوح عالی دانشگاه های دنیا قرار می گیرد. بررسی های میدانی و کتابخانه ای تحولات اجتماعی، اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و فرهنگی به وضوح نشان می دهد که رسانه های نوین در مقاطع مختلف و نقاط مختلف دنیا کارکردهای مختلفی داشته ولی در مجموع ، برآیند این کارکردها چیزی جز تامین منافع قدرت های بزرگ را به عنوان کارکرد اصلی به دنبال ندارد. شاید در نگاه اول این موضوع برای مخاطب حتی حرفه ای عرصه رسانه هم قابل پذیرش و باور نباشد و این نظریه را غیر قابل قبول جلوه دهد ولی با نگاهی به آنچه در جهان رخ داده و رخ نموده می توان دریافت که یمن به عنوان کشوری مظلوم و آزادی خواه در جریان قرق رسانه ای از نوع سخت و نرم قرار می گیرد. فرق قرق رسانه ای سخت با قرق رسانه ای نرم در این است که در قرق رسانه ای سخت،قرق گران رسانه ای با قطع امکانات اینترنتی و مخابراتی امکان انتقال واقعیت هایی را که قرار است قرق شوند را از محیط مورد نظر سلب نموده و به کنترل پیام می پردازند. یعنی پیام های واقعی در جریان قرق رسانه ای محیط مورد نظر به جهان انتقال نیافته و قطب مقابل به راحتی می تواند دست به تکثیر پیام مورد نظر بزند. قرق سخت را می توان آخرین راهکار قرق گران رسانه ای دانست که این نوع قرق در الگوهای کوچکتر می تواند در سطح منطقه ای یا محلی نیز مورد استفاده برنامه ریزان راهبردی در جوامع قرار گیرد.
این نکته که دانش ارتباطات اصولا دانشی وارداتی برای کشورهای مصرف کننده است آزار دهنده ترین بخش قرق رسانه ای است. چرا که دانشگاه ها و پژوهشگاه های این کشورها با میل و اشتیاق تمام آثار علمی و نظریه های ارتباطات و علوم اجتماعی تولید شده در کشورهای پیشرفته را ترجمه کرده و به خورد دانشجویان و دانش پژوهان می دهند. بدین ترتیب همیشه باران از آسمان به زمین می بارد و زمینی ها دست به دامان آسمانند. و شاید علاج این واقعه تنها امکان شکست جریان قرق رسانه ای باشد
هر چند که قرق رسانه ای پدیده ای کلان و برای سیطره امپریالیسم جهانی بر جهان است و کره زمین را در حد دهکده ای، کوچک می کند ولی این جریان در مقیاس هایی کوچک تر آفت جان آگاهی و آزادی در دایره اندیشه، بیان و عملکرد می شود. چرا که بهره برداران رسانه های جمعی و اجتماعی که با آموزه های علمی مبتنی بر نظریه های جامعه شناسی و علوم ارتباطات اجتماعی پرورش یافته اند، از روش های قرق رسانه ای بی بهره نمانده و با استفاده از قواعد نظریه پردازی های غرب دامنه های قرق رسانه ای را در سطح محلی،ملی و منطقه ای پدید آورده و موفقیت هایی را در این میدان تجربه می کنند.
رسانه هایی که در فضای حقیقی به تولید تیتر و اخبار پرداخته و دیده شدن در فضای مجازی برایشان اصل می شود! شاید از این حقیقت تلخ غافلند که آثار تولیدی آنها روزگاری نه چندان دور منابع کتابخانه ای دانشجویان و پژوشگران است و چه بسا تاریخ یک کشور و منطقه و جهان را وارونه جلوه داده و کتاب های فراوانی در آینده از همین سبک سری های به رشته تحریر در آمده و ذهن آیندگان را پر کند و تحریف تاریخ امروز نزد آیندگان، بدترین پیامد قرق رسانه ای در عصر حاضر است.
تولید یک پیام و انتشار آن در فضای مجازی در قالب حلقه های به هم پیوسته یک شبکه نه تنها با تکرار پیام نوعی باور پذیری را در مخاطب ایجاد می کند بلکه ممکن است این باور پذیری در کنار سهل گیری، راحت گزینی، و تنگ نظری برخی از اعضای تحریریه جراید، پای این گونه پیام های قرق شده رسانه ای را به رسانه های مکتوب و حتی دیداری و شنیداری باز کند. همانگونه که گفته شد قرق رسانه ای می تواند قرق رسانه ای سخت یا قرق رسانه ای نرم باشد و با این تقسیم بندی می توان قرق رسانه ای را به دو گروه سخت و نرم تقسیم کرد. از طرفی هر دو گروه قرق رسانه ای سخت و نرم را می توان به دو گروه مثبت و منفی تقیسم نمود. در قرق رسانه ای سخت اگر تجهیزات و امکانات رسانه ای به صورت گسترده در اختیار یک محیط قرار بگیرد در این صورت قرق رسانه ای سخت – مثبت در آن محیط ایجاد شده که در مقابل محیطی دیگر کاربرد دارد. در شکل دیگری اگر تجهیزات و امکانات رسانه ای در محیطی محدود شود در این صورت قرق رسانه ای سخت – منفی در آن محیط ایجاد شده است . در قرق رسانه ای نرم یک پیام هر چند کوچک یا غیر واقعی آنقدر تکثیر یافته و با تنوع بیان می شود که به دور ترین نقاط رسیده و باورپذیر می شود و بدین ترتیب توجه به خبر یا پیام در مسیر بهره برداری و تکثیر و تکثر قرار می گیرد و حرکت رو به جلو و پیش رونده دارد که می توان آن را قرق رسانه ای نرم – مثبت نام نهاد و بالعکس یک پیام یا خبری می تواند علیرغم مهم و ارزشمند بودن مورد بی توجهی سازماندهی شده جریان قرق رسانه ای قرار بگیرد که در این صورت آن پیام ابتر مانده و در مسیر رشد و انتشار قرار نمی گیرد و می توان آن را قرق رسانه ای نرم- منفی نامید. در جریان قرق رسانه ای تکنیک های تیتر زنی، خبر نویسی، ترکیب تصویر و متن، و … که همه آن ها برگرفته از آموزه های علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم ارتباطات و علوم سیاسی غرب است تاکتیک هایی است که شکل کاربردی داشته و مورد استفاده کاربران و اصحاب رسانه قرار می گیرد. در این میان نباید منافع مادی گردانندگان رسانه های جمعی و اجتماعی در کنار منافع حزبی و گروهی آن ها را از نظر دور داشت.
چرا که برخی از سایت ها و کانال ها اساسا برای کسب درآمد شکل گرفته و خودآگاه یا ناخودآگاه به حلقه های زنجیره قرق رسانه ای تبدیل شده اند.