هفته‌نامه هم‌قلم ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ - 9 سال پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0

بازار آزاد، تهدید ها و فرصت ها

یک حقیقت بنیادین در زندگی اقتصادی مردم هیچ گاه به کتاب های درسی در رشتۀ اقتصاد راه نیافت بیشتر افراد بالغ, حتی در کشورهای ثروتمند, در پایان به فکر راه چاره ای برای پرداخت قبض ها و قسط های مختلف هستند.

جیمز کارویل، مشاور تبلیغاتی بیل کلینتون در کارزار انتخاباتیِ او در سال ۱۹۹۲ جمله ای گفت که مشهور شد: «ابله، مسئله اقتصاد است» او با این بیان قصد داشت مشکلات فراوان اقتصادی و بحران مالی رخ داده در زمان ریاست جمهوری جورج بوشِ پدر را برجسته کند. اما حالا برداشت ما از این جملۀ مشهور کارویل متفاوت و فراگیرتر است: بسیاری از مشکلات ما ناشی از ماهیت نظام اقتصادی است.
اگر آنچنان که بسیاری از نظریه های اقتصادی به ما می گویند، بازرگانان در نظامی کاملاً خودخواهانه و خودمحور تصمیم می گیرند، سیستم بازارِ آزاد علی القاعده به فریب، کنترل و جهت دهیِ رفتار کنشگران منجر خواهد شد. مسئله این نیست که انسان های شیطان صفتِ زیادی وجود دارند. بیشتر افراد بر اساس قاعده و قانون بازی می کنند و تنها به دنبال رسیدن به رفاه و آسایش اند. اما به ناچار، فشار رقابت موجب می شود تا بازرگانان و فعالان اقتصادی به فریب کاری و هدایت رفتار سایر کنشگران در بازار آزاد روی آورند. درنتیجه، مجبور خواهیم شد محصولاتی را بخریم که از اساس به آن ها احتیاجی نداریم یا در مشاغلی کار کنیم که لذتی از آن ها نمی بریم. به این ترتیب هدف زندگی را گم خواهیم کرد.
ما این کتاب را در عین ستایش نظامِ بازارآزاد نوشتیم؛ اما تلاشمان این بود که راه کنارآمدن با این سیستم را به مردم گوشزد کنیم.
این نظام اقتصادی پر از نیرنگ است و همه باید از این مسئله آگاه باشند. همۀ ما باید برای حفظ جایگاه و شأن خود، راه ورسم زندگی در چنین نظامی را بدانیم و علی رغم مشکلاتی که در جای جای این نظام وجود دارد، همه باید انگیزۀ خود را برای ادامۀ حیات در چنین جهانی حفظ کنیم. ما این کتاب را برای مصرف کنندگان تألیف کردیم؛ چراکه آنان اند که باید در برابر حیله ها و فریب های بی شماری که آن ها را احاطه کرده، هشیار باشند.
همچنین این کتاب را برای بازرگانانی تألیف کردیم که از بازی در نظام سودمحور و رقابتی به ستوه آمده اند و احساس می کنند در دام جبر اقتصادی گرفتار شده اند.
قشر دیگر مخاطبین این کتاب دولت مردانی هستند که مدام باید به قانونمندکردن این نظام بیندیشند. تلاششان هم معمولاً بی نتیجه می مانَد. این کتاب همچنین برای نیروهای داوطلب، بشردوستان، رهبران عقیدتی و سایر کسانی تألیف شده است که به دنبال بهبود جایگاه و شأن بشر در جهان فعلی هستند. همچنین این کتاب را برای مخاطبین جوانی نوشته ایم که به دنیای پیش ِ روی خود می اندیشند و در فکرِ یافتن معنای زندگی در پیشه و شغل آیندۀ خویش هستند. تمام افراد فوق از خواندن جزئیات قواعد حیله گری سود خواهند برد. این قواعد نیروهای اقتصادیِ موجود در بازار را بررسی می کند که در صورت غفلت ما، موجب فریب و کنترل رفتار کنشگران خواهند شد. به علاوه، همۀ ما به قهرمان نیاز داریم؛ کسانی که با الگو قراردادنِ عزت نفس و شأن و جایگاه شخصیِ خود و نه سود اقتصادی توانسته اند نقش نیرنگ و فریب در نظام اقتصادی را به حداقل برسانند. ما داستان های زیادی ازاین دست را در این کتاب بازگو خواهیم کرد.

محصولاتِ بازارهای آزاد

اواخر قرن نوزدهم زمان مهمی برای مخترعین بود. وسایلی همچون خودرو، تلفن، دوچرخه و چراغ های برقی در این زمان اختراع شدند. اما این دوره اختراع دیگری هم داشت که کمتر به آن توجه شده است: دستگاه سکه خور۱. در ابتدا، این دستگاه ها معنای ضمنی امروزشان را نداشتند. این نام به همۀ دستگاه هایی اطلاق می شد که به صورت خودکار و با دریافت سکه، اجناس مختلف را می فروختند. شما سکه را در شکافی می انداختید که در دستگاه تعبیه شده بود. سپس در ازایش جعبه ای دریافت می کردید که حاوی جنس دلخواهتان بود. در سال های دهۀ ۱۸۹۰، این دستگاه ها همه چیز می فروختند؛ از آدامس و سیگار گرفته تا دوربین های دستی کوچک، بسته های کوچک شکلات و حتی ورقه های حاوی اطلاعات ضروری در هر شهر. نوآوری اساسی در این دستگاه ها در واقع مربوط به سیستم قفلی بود که با انداختن سکه فعال می شد و کالا را در اختیار رهگذران قرار می داد.
با ظهور رایانه ها، دستگاه های قمار نیز وارد مرحلۀ جدیدی شدند. ناتاشا شول، پژوهشگر مؤسسۀ فناوری ماساچوست، کتابی در همین زمینه نوشته است. او استدلال می کند که طراحیِ این ماشین ها از اساس به گونه ای است که موجب اعتیاد شوند. او در مؤسسۀ گمبلرز انونیموس۲ در شهر لاس وگاس، با فردی به نام مولی صحبت می کند تا جنبۀ انسانیِ این اعتیاد را نشان دهد.
مولی نقشه ای برای شول ترسیم می کند تا وضعیت خود را به او نشان دهد. او خود را به شکل تک شاخۀ خشکیده ای ترسیم می کند که در کنار یک ماشین قمار ایستاده است؛ درحالی که جاده ای مدوّر، دورتادورِ او را احاطه یا درواقع، گرفتار کرده است. این جاده، شش مکان مهم در زندگی او را به هم متصل کرده است: هتل و کازینوی ام.جی.ام گراند (جایی که او مسئولیت رزرواسیون را دارد)؛ سه نقطه ای که او قماربازی می کند؛ ساختمان موسسۀ گمبلرز انونیموس (جایی که او در آن به دنبال درمان اعتیادش به قمار است)؛ درنهایت، نقطه ای که در آن داروهای درمان اضطرابش را نگهداری می کند. مولی کاملاً به مشکل خود آگاه است.
او هیچ گاه با توقع برنده شدن به سراغ دستگاه های قمار نمی رود و بااینکه می داند باز هم قرار است بازنده شود، از روی اضطرار دوباره به سراغ این دستگاه ها می رود. معمولاً هم در حال مستی و در تنهایی سروقت این ماشین ها می رود. این چرخه همواره به طور سریع و مداوم اتفاق می افتد. «محدوده» نامی است که مولی برای منطقه ای گذاشته که دستگاه های قمار محبوبش در آن قرار دارند. او به «محدوده» می رود، دکمۀ قرمز را یک بار دیگر فشار می دهد و این کار را برای چندین و چند بار تکرار می کند تا جایی که دیگر پولی برای او باقی نمانده باشد. امثال مولی در لاس وگاس فراوان اند. ده سال پیش، مرگِ ناشی از سکتۀ قلبی در کازینوهای این شهر بسیار شایع بود. کازینوها درنهایت مجبور شدند گروه آموزش دیده ای را برای دادن شوک قلبی در اینگونه مواقع دست وپا کنند. ویدئویی وجود داردکه نشان می دهد در حالی که این گروه متخصص مشغول احیای قلبی یکی از قماربازان است، دوستان قمارباز او بدون توجه به این صحنه، سرگرم ادامۀ بازی خود هستند.

جورج آکرلوف و رابرت شی
ترجمۀ: محمدحسین کازرون

نویسنده
محسن مرادی
مطالب مرتبط
نظرات